در این کانال من دلنوشته های روزانه ام را به اشتراک می گذارم.
مژگانم خاکروبه قدم هایتان.
گویا این قصه جنگیدن با پیشامدهای زندگی و تلاش برای کنترل رویدادها و اصلاح امور و شِکوه از تقدیر و آدم ها و بخت و اقبال و کوشش برای نظم بخشیدن به زندگی به قدمت تاریخ است و هیچ هم مریوط به زندگی مدرن امروزی و پیچیدگی ها و جزییات بی شمارش نیست. و این هزاران هزار سال که می گذرد عرفان و فلسفه و ذن و بودا که آمده اند دست آخر رسیده اند به همین یک بیت حافظ که می گوید :
بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
که این یک بیت هم اثبات می کند که دغدغه های آدم ها همواره در طول تاریخ یکسان بوده است و هم اینکه گلاویز شدن با پیشامدها و این خون جگر خوردن ها برای رام کردن زندگی خویش در نهایت به واژه “پذیرش” ختم می شود که هر چه بجنگی زندگی با تو بیش می جنگد .به قول پدرم زندگی همین است. مقصدی در انتهای این جاده نیست. همین جاده با اندوه و رنج و شادی و موفقیت و شکست و اعتماد و دلتنگی و حسرت و عشق و نفرت هر چه که هست همین است که نامش زندگی است.